خاطرات ترسناک
| ❤❂▒ایسول▒❂❤
ی خاطره ۷ سالم بود توی اتاقم بودم حس کردم ی مرد بزرگ با چماق تو اتاقم افتاده دنبالم بعد هرچی سعی میکنم جیغ بزنم یا کاری کنم فرار کنم نمیتونم حس میکنم خوابه ولی حتا توش لمسم تونستم کنم همچی هم منطقی بود !! خوابام همیشه ی مشکل دارن و خونه درست نیست ولی اینبار خیلی واقعی بود 🫠🤐
ΛŦƱSΛ
8 ماه پیش
پشمام
برای من هم اتفاق افتاد . لازمه بگم ؟
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
اگه دوست داشتی بگو
❣𝐧𝐨𝐫𝐚❣
9 ماه پیش
البته برای من دو بار اتفاق افتاد . اولی یه شب خواب بودم ببین اتاق من پنجره داره پنجره ها که خش خش داره که به سختی میبینی. یه شب خواب بودم بعد یهو صدای افتادن میله اومد. فقط من شنیدم هیچکس بیدار نشد . بعد پنج ثانیه احساس کردم یکی از پشت پنجره اتاقم رد شد 😨😰. دومی هم بگم ؟
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
واو پرام بگو
❣𝐧𝐨𝐫𝐚❣
9 ماه پیش
این بیشتر شبیه تفکر هست . ساعت ۶ صبح با صدای پرده بیدار شدم . پرده که باد میزنه خیلی هم شدید . ولی وقتی پا شدم پنجره ها بسته بود 🤷
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
اوه جالب بود.منم وقتی بچه بودم شبا که میخوابیدم یه زنه رو صندلی جلوی اتاقم میشست ولی وقتی پا میشدم غیب میشد.
❣𝐧𝐨𝐫𝐚❣
9 ماه پیش
واو
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
:)
❣𝐧𝐨𝐫𝐚❣
9 ماه پیش
یه چی دیگه هم بود البته بیشتر شبیه خواب بود .
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
خب چی بود
سریع رفتیم وسوار اسانسور شدیم رفتیم بالا و از اون روز به بعد دیگه تو خونه بازی میکردیم نه توی پارکینگ:/ بخدا من سکته زده بودم و هنوز هم تو همون ساختمونیم .. هر شب با همین فکرام
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
عجببب
بعدش ما هم رفتیم با گربمون بازی کنیم و رفتیم یه گوشه که همیشه گربمون اونجا بود.اما اون روز نبود و به جاش ما... ما پشت سر یه کمد که توی پارکینگ بود یه مرد دیدیم که سیاه بود وی ه شنل قرمز داشتت...
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
اوه
اون گربه خیلی ناز بود و منو دوستامم هر روز باهاش بازی میکردیم خلاصه که همه چ یخوب بود تا اینکه....
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
..
یه چند وقت پیش یود که یه روز منو دوستام رفتیم پارکینگ بازی ، همسایه ی جدید بودن و منم میخواستم باهاشون آشنا شم ، و همون رو ز اول یه گربه اومد تو پارکینگ..
❤❂▒ایسول▒❂❤
9 ماه پیش
خب