تصویر هدر بخش پست‌ها

🍇وبلاگ دخترونه،گرلز وب|girls web|وب دخترونه🍇

سلام🍙خوش اومدی به گرلز وب✨🌚اینجا یه وب دخترونه و کیوت هست و از همه چی آپ میشه🍓لایک و کامنت یادتون نره🍫

رمان (( دروغ : پشت جنایت)) [P¹⁶]

| *ꪗꪖડꪀꪖ*

سلام بچه ها من اومدم با پارت 16💜

امیدوارم خوشت بیاد و لایک کنی 🥺🍒

برو ادامه🫐

روی تخت دراز کشیدم و لورا رو خوابوندم .
کنار لورا دراز کشیدم و چشم هامو بستم  و خوابیدم.......

مرینت " با صدای میجینا از خواب بیدار شدم .....

میجینا " مرینت .... مرینت .... شرمنده نمی خواستم بیدارت کنم اما وقت شام هست .

مرینت " نه نه ممنون کع بیدارم کردی .
بلند شدم لورا هنوز خواب بود .

از شام برگشتیم نمی دونم چرا اینقدر خوابم می‌آمد رفتم و روی تخت دراز کشیدم و خیلی زود خوابم برد ....

میجینا " مرینت ... چی دوباره خوابیدی ؟... 
خوش بحال این دختر همه اش خوابه .....
این ۱۰ سال توی زندان رو هم فکر کنم همش بخوابه😂😂😂......

مرینت " بیدار شدم نگاه ساعت کردم دیدم ساعت 8 هست بلند شدم و دست و صورتم رو شستم داشتم صورتم رو میشستم که صدای گریه لورا اومد سریع رفتم سمتش و بغلش کردم .

یه کم که به خودم اومدم دیدم میجینا نیست یعنی کجا هست ؟
با خودم گفتم شاید رفته روی حیاط .
لباس های لورا رو عوض کردم و از سلول رفتم بیرون . 
یه گوشی پیدا کردم و رفتم نشستم . داشتم با لورا بازی می‌کردم که صدایی شنیدم ‌. 
یعنی صدای چی میتونه باشه .
دوباره اون صدا اومد اما این دفعه واضع تر بود .
آره صدای میجینا بود سریع بلند شدم و رفتم به طرف صدا .
حیاط پشت زندان . میجینا اونجا بود . و چند نفر داشتن اذیتش میکردن.  سریع رفتم به سمتش .

ولش کنید ولش کنید گمشید بهش بدست نزنید...

میدنا " میجینا تپله تپل 😂😂 چاق چاق چاق ... تپل تپل تپل ..😂😂

مرینت " میدنا بس کن ولش کن گمشو اون ور .

میدنا " دلم به حالت میسوزه مرینت دهری از کی دفاع میکنی از این تپل چاق زشت😂

مرینت " خیلی اعصابم بهم ریخت به سمت میدنا رفتم محکم زدم تو سرش جوری که افتاد زمین .
گمشید دیگه نمی خوام ببینمتون

میدنا " آخ سرم آخ آخ بیان بریم آخ سرم😐

مرینت " به سمت میجینا رفتم بدنش خونی بود گفتم حالت خوبه .؟

میحینا " مرینت من رو ول کن میکان... اون رو بردن آخر حیاط برو بیارش توروخدا ...

مرینت " سریع رفتم آخر حیاط داشتم 
اطراف رو نگاه میکردم که دیدم میکان روی زمین افتاده و داره گریه میکنه ... سریع برش داشتم و به سمت میجینا رفتم ...

۲ ساعت بعد "
مرینت "
زخم های میجینا رو بستم روی تخت نشسته بود و میکان رو محکم توی بغلش گرفته بود .

میجینا " ممنونم.

مرینت " برای چی .

میجینا " برای امروز تو نجاتم دادی واقعا به داشتن همچین دوستی افتخار میکنم .

مرینت " منم به داشتم دوستی مثل تو افتخار میکنم .
هر دوتامون بلند شدیم و همدیگه رو بغل کردیم🫂

آخر شب هر دوتامون روی تخت هامون دراز کشیده بودیم که میجینا گفت "

مرینت بیا با هم دیگه بیشتر آشنا شیم .
نمی خوام اصلا فضولی باشه ولی خیلی دوست دارم بدونم 
چطوری با لوکا  آشنا شدی و چی شد که لوکا عاشقت شد .

مرینت " نه نه من و تو دوتا دوست صمیمی هستیم من همه چی رو به تو میگم .

داستان آشنایی ما به دوران مدرسه برمیگرده. 
روزی که ،..........

_____________________________________

خب کیوتام چطور بود 💛
منتظر پارت بعدی باشی 💚
لطفا با کامنت ها بهم انرژی بده🩵
منتظر لایک های قشنگت هستم💜