چشمان صورتی p 5🍓💖
های خوشگلای من 🌺خوبین ؟🍒 بیاید که پارت 5 آمادست و بچه ها یه چیز بگم لین پارت کیوت و فانتزیه و منم همه رمانم ژانر کیوت، فانتزی ، کمی عاشقانه دارن 🌼🌼🌼🌼 پس من ژانر دیگه ای نمینویسم 🌺 خواستم فقط بگم حالا برو ادامه مطلب ♥️
------------------------
داشتم یکم با آمه حرف میزدم که معلم اومد سمت ما گفت: وای چه دلبرایی شدید شما دوتا 😍🤭 چه لباسای قشنگی!😍😍 لپامون گل انداخت تا حالا معلم به ما نگفته بود خوشگلین 🤣- مرسی لطف دارید خانم 😅🥰
که یهو اتسوکا اومد 🤯 خوب آمه بهم گفت اگه بخوام با اتسوکا فرند بشم ، باید ازش تعریف کنم و جلوش مودب و نمیدونم هرچی که یه دختر کیوت داره باشم 😐به طرف صندلی که اتسوکا نشسته بود رفتم و گفتم بزار برای شروع ازش تشکر کنم بخاطر اون موضوع تو کلاس 🙃
- سلام ، اتسوکا جان، چیزه میخواستم بگم مرسی که اون موضوع کلاسو حل کردی و اومدی و.... خودت میدونی دیگه 😅
- خواهش میکنم کاری نکردم 😅🥰 راستی ببخشید اسمتون چی بود ؟
- اسمم مونیکاست 🌼
- وای چه اسم قشنگی از اشنایی باهاتون خوشوقتم ☺️
- همچنین 🍡
- میاید بریم رقص ؟رقص مورد علاقه ی معلمه.
- ام....اره چرا که نه!☺️
بعد باهم رقصیدیم 💃
چقدر هم رقصی که معلم انتخاب کرده بود تند بود 😐
تولد یکی از معلما بود که 42 سالش شده بود و از 30 سالگی تو دبیرستان ما درس میداد امروزم یکی از بهترین جشن تولد هارو براش گرفتیم 🍹
بعدش هم اتسوکا گفت بیا بریم یکم خوراکی بخوریم و منم گفت باشه.
یه چند تا اونیگیری خوشمزه بود و خوردیمشون 🍙🍙😋
اتسوکا: خب من باید برم پدرم گفته باید ساعت 10 خونه باشم.
مونیکا: چه حیف ☹️
بعدا هم میشه بیای ؟
- اره ، خیلی دوست خوبی هستی مونیکا 🥰 میدونی چشات وقتی داشتیم اونیگیری میخوردیم خیلی بامزه بود 🤣🤭🥴
- الان بهم خنیدیدی ؟😶
- آخه خیلی بامزه شدی بودی یه رنگ صورتی پیدا کرده بود 🤭
- ااا اره خوب عادیه وقتی خوشحالم اونطوری میشه.
- چه باحال!:) خوب من فعلا برم خداحافظ!
- باییی!
--------------🍹🍹🍹
خب خوشگلای من 😻 اون قلب پایینو برن و یه کامنت بزار 🧁
ببخشید کوتاه بود یا بد بود ☹️
منتظر پارت بعد باشید 🍙